افراد عجول و کم‌حوصله به ندرت برای قصه گفتن وقت می‌گذارند. آن‌ها به جای این کار یا برای بچه‌ها نوار قصه می‌گذارند یا آن‌ها را جلوی تلوزیون می‌نشانند. اما یادگیری کودکان وقتی بیشتر می‌شود که برای آن‌ها کتاب قصه بخوانید و یا خودتان قصه تعری کنید. چرا؟

  • زیرا کودک در هنگام قصه‌گویی، صدای آشنای قصه‌گو را می‌شنود، صدایی که عواطف و احساسات فرد قصه‌گو را نیز به همراه دارد. این مسئله دقت کودک را برای شنیدن افزایش می‌دهد. در این حالت ، او به دنبال این نیست که فقط قصه‌ای را تا انتها گوش کند بلکه آن را با جان و دل می‌شنود و وجود خود را از عواطف گوینده‌اش پر می‌کند.
  • صدای پدربزرگ و مادربزرگ برای نوه آشناست. هر تغییر صدای مختصر و جزیی که به هنگام قصه‌گویی در صدای آن‌ها ایجاد می‌شود، برای کودک معنی و مفهوم خاصی دارد. مثلا اگر قصه مهیج باشد، صدای پدربزرگ دچار لرزش می‌شود، و اگر قصه‌ای مرموز و اسرارآمیز باشد، هیچ ‌کس نمی‌تواند به اندازه‌ی مادربزرگ با صدایی آهسته و رازآلود آن را تعریف کند.
  • وقتی پدربزرگ و مادربزرگ برای کودک قصه می‌گوید، موضوع بسیار فراتر از یک قصه‌گویی ساده و یا دریافت قصه است. در واقع، مسئله‌ی مهم عشق و محبتی است که در حین گفتن قصه جریان می‌یابد و احساس امنیتی است که به واسطه آن ایجاد می‌شود.
  • زیرا کودک از این که می‌بیند بزرگ‌تری برای او وقت می‌گذارد، لذت زیادی می‌برد.

 

منبع: کتاب دنیای من و مادربزرگ | آلموت بارتل، یولیا یوره | انتشارات بافرزندان