نــوه و مادربــزرگ برای مدت کوتاهــی از پنجره به بیرون نــگاه می‌کنند و تــا حد امکان جزئیات آن چه را که می‌بینند، به خاطر می‌ســپارند. مادربزرگ پس از پنج دقیقه می‌گوید: «چشم‌ها بسته!» کودک نیز چشم‌هایش را می‌بندد و مادربزرگ ســؤالاتی طــرح می کند؛ مثلا «دوچرخه‌ای که بــه درخت تکیه داده شــده چه رنگی اســت؟» یا «روی تابلوی جلوی مغازه چه چیزی نوشته شــده اســت؟» «چه تعداد از درهای پارکینگ ســاختمان روبه‌رویی باز است؟» ســپس نقش‌ها عوض می‌شــود و بدون شک پاسخ به ســؤالاتی که کودک از مادربزرگش می‌پرسد، آسان نخواهد بود. مثلا: «چند تــا گل آفتابگردان در باغچه‌ی جلوی خانه هست؟»


منبع: کتاب دنیای من و مادربزرگ | آلموت بارتل، یولیا یوره | انتشارات بافرزندان